ئه سرین
ئه سرین واژه ای کردی به معنی اشک

 چندروزپیش کتابی دیدم

با این عنوان

 

 

با خدایت درد دل کن

یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, :: 17:37 :: نويسنده : ....؟

 تو که باشی ای


دوستـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


تمام دنیا کوچه ای می شود

به زلالی باران.

دور باش اما

نزدیک!

من از این نزدیکی های دور

می ترسم.

پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:, :: 1:39 :: نويسنده : ....؟

 نیمه شب است 

ومن انگارخسته ام

وشایدهم دل تنگ.

می خواهم بگویم

وبنویسم

اما ...

گاهی حرف زدن حتی با خودهم سخت است.

دل من ازچیزهایی گرفته

چیزهایی که قلم قادربه نوشتن آن نیست.

احساس یاس هنوز برمن چیره نگشته

ومن هنوزسرپایم انگار

خدا راشکر

اراده ای باید

که نیست

عزمی باید

که نیست

تلاشی باید

که نیست

منی باید

که نیست


خدایی باید

که 

....

....

....

....

....


هست


خدا راشکر

بی شک او جانشین همه نداشته های من است

جانی می گیریم 

ازنو می گویم ومی نویسم

ارده ، عزم ، تلاش و من 

که 

خدا راشکر

هست

وخدایی  که

همیشه هست

 

پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:, :: 1:21 :: نويسنده : ....؟

جرالدین ....

 در آن شبهای دوربس قصه ها با تو گفتم اما قصه ی خود را هرگز نگفتم .

داستان آن دلقک گرسنه ای که در پست ترین محلات لندن آواز میخواند و میرقصید و صدقه جمع میکرد

من طعمع گرسنگی را چشیده ام .

 من درد بیخانمانی را کشیده ام

 و از اینها بیشتر من رنج حقارت آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج میزد

اما سکه ی صدقه رهگذر خود خواهی آنرا میخشکاند احساس کرده ام

 با این همه زنده ام و از زندگان پیش از آن که بمیرند نباید حرفی زد

 داستان من به کار تو نمیاید.

 از تو حرف بزنم بدنبال نام تو نام من است . چاپلین

 با همین نام چهل سال بیشتر مردم روی زمین را خنداندم و بیشتر از آنچه آنان خندیدند خود گریستم.

ژرالدین! در دنیایی که تو زندگی میکنی تنها رقص و موسیقی

این را میدانم بروی صحنه جز تکه ای از حریر نازک چیزی بدن تورا نمیپوشاند

بخاطر هنر میتوان لخت و عریان روی صحنه رفت و پوشیده تر و باکره تر بازگشت

اما هیچ چیز و هیچ کس دیگر در این جهان نیست که شایسته آن باشد که دختری ناخن پایش را بخاطر او عریان کند.

برهنگی بیماری عصر ماست 

جمعه 21 بهمن 1390برچسب:, :: 20:43 :: نويسنده : ....؟

 جرالدین عزیزم

 

 

 اینجا شب است.... یک شب نوول.

من از تو بسی دورم خیلی دور...

.تصویر تو اینجا روی قلب من نیز هست.

اما تو کجایی؟ آنجا در پاریس افسونگر

شنیده ام نقش تو در این نمایش پر نور و شکوه ،

 نقش آن شاهدخت است که اسیر خان تاتار شده است.

شاهزاده خانم باش وبرقص

 ستاره باش و بدرخش

 اما اگر قهقه ی تحسین آمیز تماشاگران

و عطر مستی آور گلهایی که برایت فرستاده اند ترا فرصت هوشیاری داد

 در گوشه ای بنشین ، نامه ام را بخوان

من پدر تو هستم ژرالدین !

من چارلی چاپلین هستم.

من دلقک پیری بیش نیستم ،

 امروز نوبت توست برقص ،

 من با آن شلوار گشاد پاره پاره رقصیدم و تو در جامه ی حریر شاهزادگان میرقصی

این رقصها  و بیشتر از آن صدای کف زدن تماشاگران گاه ترا به آسمان ها خواهد برد.

 برو آنجا هم برو ، اما گاهی نیز بر روی زمین بیا و زندگی مردمان را تماشا کن

 زندگی آن رقاصگان دوره گرد کوچه های تاریک را با شکم گرسنه میرقصند و با پایی که از بینوایی میلرزد

.من یکی از اینان بودم ژرالدین.

تو مرا نمیشناسی ژرالدین ...

 

جمعه 21 بهمن 1390برچسب:, :: 20:29 :: نويسنده : ....؟

نامه جان ابراهام لینکلن به معلم پسرش 

 

به او بگوييد تعمق كند، به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقيق شود.

 به گل هاي درون باغچه و به زنبورها كه در هوا پرواز مي كنند، دقيق شود.

 به پسرم بياموزيد كه در مدرسه بهتر اين است كه مردود شود اما با تقلب به قبولي نرسد.

 به پسرم ياد بدهيد با ملايم ها، ملايم و با گردن كشان، گردن كش باشد.

به او بگوييد به عقايدش ايمان داشته باشد حتي اگر همه برخلاف او حرف بزنند.

به پسرم ياد بدهيد كه همه حرف ها را بشنود و سخني را كه به نظرش درست مي رسد انتخاب كند

ارزش هاي زندگي را به پسرم آموزش دهيد.

اگر مي توانيد به پسرم ياد بدهيد كه در اوج اندوه تبسم كند.

 به او بياموزيد كه از اشك ريختن خجالت نكشد.

به او بياموزيد كه مي تواند براي فكر و شعورش مبلغي تعيين كند،

اما قيمت گذاري براي دل بي معناست.

به او بگوييد كه تسليم هياهو نشود و

 اگر خود را بر حق مي داند پاي سخنش بايستد و با تمام قوا بجنگد.

در كار تدريس به پسرم ملايمت به خرج دهيد، اما از او يك نازپرورده  نسازيد.

 بگذاريد كه او شجاع باشد، به او بياموزيد كه به مردم اعتقاد داشته باشد

 

دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 19:35 :: نويسنده : ....؟

  

ما کسانی که به فکرمان هستند را نگران می کنیم و حتی به گریه می اندازیم

وگریه می کنیم برای کسانی که حتی لحظه ای به فکرما نیستند!

واین یکی ازحقایق عجایب زندگی ماست

واگر این را بفهمی

 

هیچوقت برای تغییردیرنیست. 

دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 19:0 :: نويسنده : ....؟

  

خب اکنون جای هرکس را تعیین کردید

اجازه نده کسانی که درآخرین دایره جای دارند

مستقیما روح وروان تورا هدف قراردهند

نگذارکسی اولویت زندگی تو باشد ، وقتی تو فقط یک انتخاب درزندگی او هستی.

 

شخصیت خودت را برای کسی تشریح نکن

چون کسی که تورا دوست داشته باشد به آن توضیحات نیازی ندارد

وکسی که ازتو بدش بیاید ، باور نمی کند

 

وقتی دایم بگویی گرفتارم ، هیچوقت آزاد نمی شوی

وقتی دایم بگویی وقت ندارم ، هیچوقت زمان پیدا نمی کنی

وقتی دایم بگویی فردا انجامش می دهم ، آن فردا هیچوقت نمی آید

وقتی صبح بیدارمی شویم دو انتخاب داریم:

برگردیم و بخوابیم ورویا ببینیم

یا بیدارشویم ورویاهایمان را دنبال کنیم

انتخاب با توست ....

دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 18:56 :: نويسنده : ....؟

  

دایره سوم همکاران و اقوامند

وشاید هم آدم های خنثی ، کسانی که نقش بسیارکوچکی درچندساعت از زندگی تو ایفا می کنند

وتاثیرآن ها همان چند ساعتی است که با آن ها هستی

هیچ زمان درغیر از ساعت ملاقاتشان به آن ها فکرنمی کنی

وبه راحتی می شود با فرد دیگری جایگزین شوند

افراد این دایره درمحدوده  کار ووظایفشان  با تو هستند ولاغیر

 

 

دایره چهارم سرآغاز عزم راسخ توست !

آن ها کسانی هستند که درکارتواختلال  ایجاد می کنند

افراد این دایره لزوما با خود واقعی تو مرتبط نیستند

حتی ممکن است رییس اداره ای باشد که تنها دورادور با آن ها درارتباطی

افراد این دایره در زندگی اجتماعی وحرفه ات مهم اند

درکنار آن ها نمی توانی راحت باشی

و وقتی آن ها را می بینی شاید آشفته وپریشان شوی

 

دایره آخر جای دورترین افراد است

جای آدم هایی که به تو لطمه زده اند ، تحقیرت کرده اند

کسانی که همیشه به تو انرژی منفی می دهند

و احساسات رنج آوری را با آن ها تجربه می کنی

 

 

دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 18:46 :: نويسنده : ....؟

  

فلسفه این پنج دایره  شناخت است نه پیش داوری

پس با خودت روراست باش

با افرادی که درنظر توبدخلق اند ، مدارا کن

وخودت را مقید نکن که چون به صرف اینکه با کسی درسرکار یا اوقات ممتد

 هرروز زمانی را می گذرانی

باید اورا در دایره اول ونزدیک خودت جای دهی

 

 

در دایره اول افرادی را بگذار که از صمیم جان به آن ها اعتماد داری

حتی اگرهر روز آن ها را نمی بینی

ولی وجود آنها باعث حس خوب وارزشمندی در تو می شود

ازخودت بپرس

درمورد افکاروخواسته هایم به چه کسی می توانم اعتماد کنم ؟آن ها همان کسانی هستند که دردایره اول جای دارند

با این افراد ودرکنار آن ها ، قدرتمندی...

ارزش های مشترک با آن ها داری

وبا حضور آن ها درزندگی ات ، دنیا را زیباترمی بینی

دوستان وهمراهانی خارق العاده 

 

 

دایره دوم جای کسانی اشت که به رشد معنوی تو کمک می کنند

مربیان ... آموزگاران

وشاید هم افرادی که تنها برای وقت گذرانی خوبند

بیرون رفتن وخندیدن ...

چیزی به تو اضافه نمی کنند

ولی درعین حال هم باعث نمی شوندکه حس بدی نسبت به خودت داشته باشی

 

 

 

 

 

دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 18:21 :: نويسنده : ....؟

 

افلا طون گفته روح دایره است
 ومن دایره های روحم را کشف کردم

 

  پنج دایره دور روحم کشیدم

 

  وخودم را درمرکز این دایره ها قرار دادم

 

   در دایره اول نام افرادی را نوشتم که حس خوبی به من میدهند

 

   ودر دایره پنجم که دورترین دایره به مرکزبود

 نام کسانی را که ازدنیای من فاصله دارند

وبیشترین کشمش را با آنها دارم نوشتم

ما دلمان می خواهد احساس خوبی درموردخودمان داشته باشیم

وگاهی اوقات نداریم

گاهی حال و هوای ما درموردخودمان بستگی به تاثیری داردکه دیگران روی ما می گذارند

به آن هایی که دردایره اخرهستندوسعی می کنند اعتماد به نفس ما راازبین ببرند

 

نمی توانی کسی را مجبورکنی که دوستت داشته باشد


وگاهی حضوردرکنارافرادنامناسب باعث می شود

حتی درمقایسه باتنهایی ات ، بیشتراحساس تنهایی کنی ..

درچنین وضعیتی تلاش برای ایجاد تغییر وتحول

ممکن است باعث شود راهت را گم کنی

 یا باعث شود وجودخودت راکه توراتومی کند ازدست دهی

 


 

 

 

 

 

 

 



ادامه مطلب ...
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, :: 20:51 :: نويسنده : ....؟

 ضمن تبریک  ماه پرخیر وبرکت ربیع الاول به شما دوستان عزیز

باید عرض کنم به تعبیر اهل سنت دوازدهم وازنظراهل تشیع هفدهم ربیع الاول

مصادف است با میلاد باسعادت رسول اکرم (ص) می باشد. درحال حاضرمهم

شیعه یا سنی بودن نیست.

مهم

...

 

اللهم صلی علی محمد و آل محمد

 

سه شنبه 11 بهمن 1390برچسب:, :: 13:17 :: نويسنده : ....؟

 

 

- درسخاوت وبخشش همچون آب روان باش *

- درشفقت ومهربانی همچون خورشید باش *

- درپوشاندن عیب های دیگران همچون شب باش *

- درخشم وعصبانیت همچون مرده باش *

- در رازداری وامانت همچون دریا باش *

- همان طور که هستی خود ت را نشان بده *

 

دو شنبه 10 بهمن 1390برچسب:, :: 22:50 :: نويسنده : ....؟

 قصه ای دارم ...

زیبا نیست !

خواندنی نیست !

تازه نیست !

قصه  ی تکراراست !

قصه ی روزمرگی!

قصه ...

 



ادامه مطلب ...
جمعه 7 بهمن 1390برچسب:, :: 19:3 :: نويسنده : ....؟

 

دلم تنگ است 

 

 

 

سه شنبه 4 بهمن 1390برچسب:, :: 21:47 :: نويسنده : ....؟

 می دانم که تورا دوست دارم.

می دانم که عاشق توهستم.

ومی دانم که لایق عشق تونیستم.

چندصباحیست که تورا لا به لای روزمرگی هایم گم کرده ام.

اعتراف سختی است اما من ازتودورشده ام.

می دانم که چه برسرخودآورده ام.

می دانم که غصه دارت کرده ام.

اما...

 



ادامه مطلب ...
دو شنبه 3 بهمن 1390برچسب:, :: 14:22 :: نويسنده : ....؟

درباره وبلاگ

من یک علامت ؟ برایتان نمیدانم چه خواهم نوشت اما بی شک باتمام وجودخواهم نوشت.
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آوای اشک و آدرس avayashk.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 33
بازدید هفته : 67
بازدید ماه : 67
بازدید کل : 50236
تعداد مطالب : 51
تعداد نظرات : 16
تعداد آنلاین : 1


             нιωα.●.Jušт Gὄḋ اوقات شرعی

تاریخ روز