ئه سرین
ئه سرین واژه ای کردی به معنی اشک

 

 

 

 

 

پنج شنبه 7 فروردين 1398برچسب:, :: 23:55 :: نويسنده : ....؟

نمی دونم چند روز از پست قبلی که گذاشتم می گذره


مهم نیست ؟


چون حالا خوبم


خوب ترم می شم


نقطه ای رو که کلاف زندگی ام رو از دست داده بودم پیدا کردم

دارم برمی گردم.

صدبار توبه شکستی باز آ


یه دوستی برام پیام داده که خوبی ؟


آره شکر خدا خوبم خوب.


خدایا تو که با من باشی کار تمام است.


تورا گم کرده بودم اما حال یافتم.


با تو بودن چه لذتی دارد ؟


چه آرامشی..

 

.


 

پنج شنبه 12 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 23:33 :: نويسنده : ....؟

 من گم شدم تو خودم

اصلا خوب نیستم

 آرامشم رو ازدست دادم

خدایا خدایا 

این بار چندم که توبه می شکنم

بهت احتیاج دارم

کمکم کن

خواهش می کنم

اینجا جای من نیست

جمعه 6 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 22:6 :: نويسنده : ....؟

 من رو با خودت به روشنی ببر

اخه هیچکی مثل تو من رو دوس نداره

..................................................

چهار شنبه 14 فروردين 1392برچسب:, :: 23:27 :: نويسنده : ....؟

 مدت هاست چیزی ننوشته ام چرا نمی دانم.

سال نوشده اما قلب و روح من به گذشته ای دور سفرکرده که هنوزهم به مقصد

نرسیده است و من بو کهنگی می دهم

در این پس رفت ناگهانی آن قدر سریع حرکت می کنم

که هنوز باورم نشده است که به انتهای بن بست رسیده ام و سر

سنگ خورده ام را با ید با دستمال ببندم بازگرذم

باز دعا می خوام تا گره از کارم گشوذه شود

التماس ذعا

یک شنبه 4 فروردين 1392برچسب:, :: 1:37 :: نويسنده : ....؟

 این روزها کارهایی می کنم که نمیدونم راضی هستم یا نه ؟!

این روزها یه اتفاقاتی میفته که نمیدونم خوبه یا بد؟!

این روزها انگارخودم رو فراموش کردم چرا نمی دونم ؟!

این روزها یه ترسی دارم اما ازچی وازکی نمیدونم ؟!

این روزها به کمک احتیاج دارم خیلی زیاد ؟!

این روزها بیشتر از هرزمانی به عشق نیازدارم؟!

این روزها خدا رو می خوام

خیلی زیاد خیلی

خدا و خدا و فقط خدا 

پنج شنبه 9 آذر 1391برچسب:, :: 23:19 :: نويسنده : ....؟

 
مردم اغلب بی انصاف ٬بی منطق و خود محورند٬ولی آنان را "ببخش" .

**********************
اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند ٬ولی "مهربان باش" .

**********************
اگر موفق باشی دوستان دروغین ودشمنان حقیقی خواهی یافت٬ولی "موفق باش".

**********************
اگر شریف ودرستکار باشی فریبت می دهند ٬ولی "شریف و درستکار باش" .

**********************
آنچه را در طول سالیان سال بنا نهاده ای شاید یک شبه ویران کنند ، ولی "سازنده باش ".

**********************
اگر به شادمانی و آرامش دست یابی حسادت میکنند ٬ولی "شادمان باش".

**********************
نیکی های درونت را فراموش می کنند ولی "نیکوکار باش" .

**********************
بهترین های خود را به دنیا ببخش حتی اگر هیچ گاه کافی نباشد.

**********************
ودر نهایت می بینی هر آنچه هست همواره میان "تو و خداوند" است نه میان "تو و مردم".

چهار شنبه 3 آبان 1391برچسب:, :: 18:13 :: نويسنده : ....؟

این روز ها به قدری کار سرم ریخته که تو شلوغی ها گم شدم.

برام دعا کنید اگه این پست رو دیدید

آزمون ارشد باید شرکت کنم.

جمعه 21 مهر 1391برچسب:, :: 21:58 :: نويسنده : ....؟

نقشه استان

 

 

 جاذبه های سنندج

رودخانه سیروان

پارک جنگلی آبیدر 

میدان آزادی (اقبال) 

عمارت مشیر دیوان 

میدان کوهنورد                                                                              



ادامه مطلب ...
شنبه 18 شهريور 1391برچسب:, :: 10:56 :: نويسنده : ....؟

 

"آنه" تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت؟



" آنه "تکرار غریبانه روزهایت چگونه گذشت؟


وقتی روشنی چشمهایت در پشت پرده های مه آلود اندوه پنهان بود

بامن بگو از لحظه لحظه های مبهم کودکیت 


از تنهایی معصومانه دستهایت 

 

 

 

آیا می دانی در هجوم درد ها و غم هایت 


و در گیر و دار ملال آور دوران زندگیت 


حقیقت زلالی دریاچه نقره ای نهفته بود

" آنه" اکنون آمده ام تا دست هایت را


به پنجه طلایی خورشید دوستی بسپاری


در آبی بیکران مهربانیها به پرواز درآوری


و اینک " آنه" شکفتن و سبز شدن در انتظار توست..

 

در انتظارتو

 

جمعه 17 شهريور 1391برچسب:, :: 20:43 :: نويسنده : ....؟

 دربازی گل یا پوچ با خداوند من همیشه برنده هستم

زیرا  دو دست خداوند همیشه پر است.

پنج شنبه 16 شهريور 1391برچسب:, :: 22:28 :: نويسنده : ....؟

آموخته ام که خدا عشق است و عشق تنها خداست.

آموخته ام که زندگی سخت است اما با عشق خدا من از اوسخت ترم.

توچه آموخته ای ؟

یک شنبه 12 شهريور 1391برچسب:, :: 1:2 :: نويسنده : ....؟

خدا...

 

فقط به تو میتونم بگم

گفتم.

منتظر جواب می مونم

 مثل همیشه به وقتش جواب میدی.

 

 

شنبه 11 شهريور 1391برچسب:, :: 1:31 :: نويسنده : ....؟

به روزی می اندیشم که درصور دمیده می شود

بانگی بر می خیزد ومی گوید

بیدارشو

که روز موعود فرا رسیده است.

اما من...

آیا آماده ی برخاستن از خواب خرگوشی هستم.

می ترسم

کیست که نترسد؟

شاید تو !؟

 

شنبه 10 شهريور 1391برچسب:, :: 23:55 :: نويسنده : ....؟

 

حتما درجریان هستید که چندروزی است گوشی های

 

  زمین دراستان آذربایجان بر روی ویبره قرار گرفته و مردمان

 

  این خطه را به لرزه افکنده است.

 

  حادثه ای تلخی که قلب ها را به تپش ، نفس ها را به شماره ،

 

چشم ها را به گریه و روح ها را...

 

 

 

نمی دانم برای منی که دربطن لرزه ها وپس لزره ها

 نیستم بی شک حرف زدن راحت است وجز شعار تعبیری

.پس اکتفا میکنم به ابراز همدردی با آسیب دیدگان این اتفاق

  ودعا می کنم که خداوند هرچه سریعتر گوشی را خاموش کند.

 انشاالله

 

شنبه 28 مرداد 1391برچسب:, :: 14:9 :: نويسنده : ....؟

 امروز روز آخر ماه مبارک رمضان است،ومن چقدرمتاسفم وحسرت به دل،

می  خواستم امسال بهترین استفاده را ازاین ماه ناب ببرم اما...

اما نشدکه بشه.

حال من مانده ام و یک دنیا افسوس.

خدایا برمن ببخش

خدایا:

ناتوانی وسستی مرا

ضعف وبی لیاقتی مرا

شرمندگی وپشیمانی مرا

گناه وخطا کاری مرا

که دیدی ، پس به حق خداییت ازمن بگذر.

ایکاش نباشد چومنی روسیاه درگاهت

 

 

شنبه 28 مرداد 1391برچسب:, :: 13:58 :: نويسنده : ....؟

دست هایم سرشاز از التماس و تمنای وصال است.

برای رسیدن از هیچ کوششی دریغ نخواهم کرد.

من باورم را دراین مسیر پر پیچ و خم پیدا خواهم کرد.

من با نام او و برای او به این مهمانی خواهم رفت.

کارت دعوت را نیز با خود به همراه خواهم داشت .

دستهایم پرواز را به مبارزه می طلبد.

می خواهم اوج بگیرم.

نه بالی دارم ، نه پری !

اما چیز های دارم ؟! 

سجاده ای ...

تسبیحی ...

قرآنی ...

دلی ...

لرزشی ...

تمنایی ...

وخدایی که به قول سهراپ همین نزدیکی است.

خدایا رمضان آمد و من . 

جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 19:12 :: نويسنده : ....؟

امروز روز اول ماه مبارک رمضان است ، کمترازدوساعت به افطار نمونده ؛

سحرنتونستیم بیداربشیمواسه همین همگی بی سحری یا به قول خودمون

(بی پاشیو ) روزه گرفتیم. امیدوارم ازاین ماه بیشترین بهره رو ببریم. انشاالله.

التماس دعا 

جمعه 30 تير 1391برچسب:, :: 19:3 :: نويسنده : ....؟

 


 

 

 

 

        

 

 

جمعه 23 تير 1398برچسب:, :: 1:12 :: نويسنده : ....؟

زور ته ن یام، یارمه تیم گه ره که.

خودای! ده زانم کارتی دعوتت ئه ماده کرده

چاوه روانم.

ره مه ضان. 

 

چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:, :: 20:28 :: نويسنده : ....؟

تسبیح ها دردست...

قرآن ها رو رحل باز....

 

برای سرودن عشق آماده می شویم

چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:, :: 19:36 :: نويسنده : ....؟

 آرام ، آرام به ماه پرخیروبرکت رمضان نزدیک می شویم. تصمیم گرفته ام ازاین روزها به

بهترین نحو استفاده نموده و به پیشواز این ماه عزیز بروم ؛ لذا ازهمه عزیزانی که به وبلاگم

سر می زنند، التماس دعا دارم.

 

انشا الله این ماه برای مجموعه هستی مثمرثمر باشد.

چهار شنبه 21 تير 1391برچسب:, :: 19:14 :: نويسنده : ....؟

 

 

تا به حال فکر کرده اید روزی چندبار به ساعت نگاه می کنید ؟

 

 

شایدتعدادش قابل شمارش نباشد!

 

باهربارنگاه کردن زمانی می گذرد واین درحالی است که ما این گذررا احساس نمی کنیم چرا ؟

 

 

همین الان به ساعت نگاه کنید

گذر زمان برایتان چه معنای دارد؟

..........

...........

امیدوارم دیر نشده باشد؟!

 

شنبه 10 تير 1391برچسب:, :: 19:20 :: نويسنده : ....؟

 

راستی حلبچه با کدام لالایی خوابت خواهد گرفت؟

چهار شنبه 31 خرداد 1391برچسب:, :: 19:49 :: نويسنده : ....؟

 

واینچنین عشق آغازشد

مبعث برعاشقان مبارک

جژنی مبعث پیروز بت له هه مو موسلمانانی جیهان

 

دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, :: 20:22 :: نويسنده : ....؟

 یا محمد ! 

درود وصلوات برتو ای محمد

ای تو  که ندای اقرا را عاشقانه لبیک گفتی و حرای دلها را مجاهدانه نورافشانی کردی.

درود وصلوات برتو ای محمد.

 

 

دو شنبه 29 خرداد 1391برچسب:, :: 20:15 :: نويسنده : ....؟

 

 

 

 روزسختی بود

اشتباهی کردم

به عمدنبود.

تاوانش سرزنشی ابدیست.

برای کسی نوشتم که کس نبود.

جوابی داد که روحم رانشانه گرفت وخراشید.

مراترساند.

ازمردمان وباورهایشان!

مردمانی که جام تهی سرمی کشند.

مردمانی که حریم وحرمت را می شکنند.

مردمان که قصه زندگیشان تکرار خواب زمستانی است.

مردمانی که داغ بی غیرتی بر پیشانی خودنشانده اند.

مردمانی که دوست دارم دوستشان نداشته باشم.

مردمانی که دل شکستند.

روح فروختند.

پوچ شدند .

ودل تنگ ساختند خدا را.

روزسختی بود .

و ....................................................تجربه ای بسیارتلخ!


 

پنج شنبه 25 خرداد 1391برچسب:, :: 19:41 :: نويسنده : ....؟

 من می خواهم دچارشوم ؛ اما نه از دچارهایی که سهراب می گوید.

توچی.....................

 

یک شنبه 27 فروردين 1391برچسب:, :: 21:4 :: نويسنده : ....؟

  

 

 

حرف های بسیاری برروی قلبم سنگینی می کند، که نمی دانم حقیقتا سنگین هستند یا

اینکه من ... 

 

 چندروزیست زندگی مردمانی ازجنس خودم فکرم را مشغول کرده است.مردمانی

آرمانی با آرزوهای آسمانی که رئالسم روزگاربررویاهایشان رنگ بیداری پاشیده است،

  مردمانی که اندیشه عاشقی رادردرکوچه های سنگ لاخی تردید به دست بادهوا سپرده اندوخود رابه دست خود....!

 من هنوز در دیروز مردمان امروزی هستم وبه تکرار غروب های بی طلوع می پرسم که آیا هنوز هم ازمردمان هستم یاآنان از لعاب من. 

تردید وتلاش برای پاسخ به پرسشی که جوابش اظهرمن شمس است ، آزارم می دهد وبی شک این رنج را ما مردمان مدعی نخواستیم بلکه برایمان

خواستندتا که شاید همسفربادهوا  شویم تاکه شایدبرزنگارلعابمان نسیمی از رویاهای گمشده دیروزی امید وزیدن گیرد اما ...!

 راستی چه شدکه به این اقیانوس آرام رسیدیم اما هنوز درتلاطمیم؟ چرا برا ی رفتن به خوابخرگوشی قصه ها نمی کوشیم وحرمت صورت سپید

برفی را به خوردن سیب های ممنوعه ترجیح ابدی می دهیم؟

برای  غایت تردیدهام تلاشی به وسعت هاج نخواهم کرد؛چرا که تب عاشقی برایم هنوزهم عسلی است به شیرینی عادت

 راستی چه شدکه به اینجا رسیدیم !


 

 من

 

 

 مردمان

 

 

 تردیدها

  و..

 حرفهایم !؟

جمعه 25 فروردين 1391برچسب:, :: 22:27 :: نويسنده : ....؟

خدایا خودم رابدجورگم کرده ام....

مرا بازگردان که صادقانه

درمانده ام

دو شنبه 7 فروردين 1391برچسب:, :: 20:35 :: نويسنده : ....؟

 

 

دو شنبه 7 فروردين 1391برچسب:, :: 20:22 :: نويسنده : ....؟

 کسی بی خبر آمد...
مرا دست خودم داد
کسی مثل خودم غم
کسی مثل خودم شاد


... کسی مثل پرستو
در اندیشه پرواز
کسی بسته و آزاد
اسیر قفسی باز


کسی خنده کسی غم
کسی شادی و ماتم
کسی ساده کسی صاف
کسی درهم و برهم


کسی پُر زِ ترانه
کسی مثل خودم لال
کسی سرخ و رسیده
کسی سبزو کسی کال


کسی مثل تو ای دوست
مرا یک شبه رویاند
کسی مرثیه آورد
برای دل من خواند

من از خواب پریدم
شدم یک غزل زرد
و یک شاعر غمگین
مرا زمزمه می کرد..

دکترانوشه

سه شنبه 16 اسفند 1390برچسب:, :: 11:20 :: نويسنده : ....؟

 چندروزپیش کتابی دیدم

با این عنوان

 

 

با خدایت درد دل کن

یک شنبه 30 بهمن 1390برچسب:, :: 17:37 :: نويسنده : ....؟

 تو که باشی ای


دوستـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ


تمام دنیا کوچه ای می شود

به زلالی باران.

دور باش اما

نزدیک!

من از این نزدیکی های دور

می ترسم.

پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:, :: 1:39 :: نويسنده : ....؟

 نیمه شب است 

ومن انگارخسته ام

وشایدهم دل تنگ.

می خواهم بگویم

وبنویسم

اما ...

گاهی حرف زدن حتی با خودهم سخت است.

دل من ازچیزهایی گرفته

چیزهایی که قلم قادربه نوشتن آن نیست.

احساس یاس هنوز برمن چیره نگشته

ومن هنوزسرپایم انگار

خدا راشکر

اراده ای باید

که نیست

عزمی باید

که نیست

تلاشی باید

که نیست

منی باید

که نیست


خدایی باید

که 

....

....

....

....

....


هست


خدا راشکر

بی شک او جانشین همه نداشته های من است

جانی می گیریم 

ازنو می گویم ومی نویسم

ارده ، عزم ، تلاش و من 

که 

خدا راشکر

هست

وخدایی  که

همیشه هست

 

پنج شنبه 27 بهمن 1390برچسب:, :: 1:21 :: نويسنده : ....؟

جرالدین ....

 در آن شبهای دوربس قصه ها با تو گفتم اما قصه ی خود را هرگز نگفتم .

داستان آن دلقک گرسنه ای که در پست ترین محلات لندن آواز میخواند و میرقصید و صدقه جمع میکرد

من طعمع گرسنگی را چشیده ام .

 من درد بیخانمانی را کشیده ام

 و از اینها بیشتر من رنج حقارت آن دلقک دوره گرد را که اقیانوسی از غرور در دلش موج میزد

اما سکه ی صدقه رهگذر خود خواهی آنرا میخشکاند احساس کرده ام

 با این همه زنده ام و از زندگان پیش از آن که بمیرند نباید حرفی زد

 داستان من به کار تو نمیاید.

 از تو حرف بزنم بدنبال نام تو نام من است . چاپلین

 با همین نام چهل سال بیشتر مردم روی زمین را خنداندم و بیشتر از آنچه آنان خندیدند خود گریستم.

ژرالدین! در دنیایی که تو زندگی میکنی تنها رقص و موسیقی

این را میدانم بروی صحنه جز تکه ای از حریر نازک چیزی بدن تورا نمیپوشاند

بخاطر هنر میتوان لخت و عریان روی صحنه رفت و پوشیده تر و باکره تر بازگشت

اما هیچ چیز و هیچ کس دیگر در این جهان نیست که شایسته آن باشد که دختری ناخن پایش را بخاطر او عریان کند.

برهنگی بیماری عصر ماست 

جمعه 21 بهمن 1390برچسب:, :: 20:43 :: نويسنده : ....؟

 جرالدین عزیزم

 

 

 اینجا شب است.... یک شب نوول.

من از تو بسی دورم خیلی دور...

.تصویر تو اینجا روی قلب من نیز هست.

اما تو کجایی؟ آنجا در پاریس افسونگر

شنیده ام نقش تو در این نمایش پر نور و شکوه ،

 نقش آن شاهدخت است که اسیر خان تاتار شده است.

شاهزاده خانم باش وبرقص

 ستاره باش و بدرخش

 اما اگر قهقه ی تحسین آمیز تماشاگران

و عطر مستی آور گلهایی که برایت فرستاده اند ترا فرصت هوشیاری داد

 در گوشه ای بنشین ، نامه ام را بخوان

من پدر تو هستم ژرالدین !

من چارلی چاپلین هستم.

من دلقک پیری بیش نیستم ،

 امروز نوبت توست برقص ،

 من با آن شلوار گشاد پاره پاره رقصیدم و تو در جامه ی حریر شاهزادگان میرقصی

این رقصها  و بیشتر از آن صدای کف زدن تماشاگران گاه ترا به آسمان ها خواهد برد.

 برو آنجا هم برو ، اما گاهی نیز بر روی زمین بیا و زندگی مردمان را تماشا کن

 زندگی آن رقاصگان دوره گرد کوچه های تاریک را با شکم گرسنه میرقصند و با پایی که از بینوایی میلرزد

.من یکی از اینان بودم ژرالدین.

تو مرا نمیشناسی ژرالدین ...

 

جمعه 21 بهمن 1390برچسب:, :: 20:29 :: نويسنده : ....؟

نامه جان ابراهام لینکلن به معلم پسرش 

 

به او بگوييد تعمق كند، به پرندگان در حال پرواز در دل آسمان دقيق شود.

 به گل هاي درون باغچه و به زنبورها كه در هوا پرواز مي كنند، دقيق شود.

 به پسرم بياموزيد كه در مدرسه بهتر اين است كه مردود شود اما با تقلب به قبولي نرسد.

 به پسرم ياد بدهيد با ملايم ها، ملايم و با گردن كشان، گردن كش باشد.

به او بگوييد به عقايدش ايمان داشته باشد حتي اگر همه برخلاف او حرف بزنند.

به پسرم ياد بدهيد كه همه حرف ها را بشنود و سخني را كه به نظرش درست مي رسد انتخاب كند

ارزش هاي زندگي را به پسرم آموزش دهيد.

اگر مي توانيد به پسرم ياد بدهيد كه در اوج اندوه تبسم كند.

 به او بياموزيد كه از اشك ريختن خجالت نكشد.

به او بياموزيد كه مي تواند براي فكر و شعورش مبلغي تعيين كند،

اما قيمت گذاري براي دل بي معناست.

به او بگوييد كه تسليم هياهو نشود و

 اگر خود را بر حق مي داند پاي سخنش بايستد و با تمام قوا بجنگد.

در كار تدريس به پسرم ملايمت به خرج دهيد، اما از او يك نازپرورده  نسازيد.

 بگذاريد كه او شجاع باشد، به او بياموزيد كه به مردم اعتقاد داشته باشد

 

دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 19:35 :: نويسنده : ....؟

  

ما کسانی که به فکرمان هستند را نگران می کنیم و حتی به گریه می اندازیم

وگریه می کنیم برای کسانی که حتی لحظه ای به فکرما نیستند!

واین یکی ازحقایق عجایب زندگی ماست

واگر این را بفهمی

 

هیچوقت برای تغییردیرنیست. 

دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 19:0 :: نويسنده : ....؟

  

خب اکنون جای هرکس را تعیین کردید

اجازه نده کسانی که درآخرین دایره جای دارند

مستقیما روح وروان تورا هدف قراردهند

نگذارکسی اولویت زندگی تو باشد ، وقتی تو فقط یک انتخاب درزندگی او هستی.

 

شخصیت خودت را برای کسی تشریح نکن

چون کسی که تورا دوست داشته باشد به آن توضیحات نیازی ندارد

وکسی که ازتو بدش بیاید ، باور نمی کند

 

وقتی دایم بگویی گرفتارم ، هیچوقت آزاد نمی شوی

وقتی دایم بگویی وقت ندارم ، هیچوقت زمان پیدا نمی کنی

وقتی دایم بگویی فردا انجامش می دهم ، آن فردا هیچوقت نمی آید

وقتی صبح بیدارمی شویم دو انتخاب داریم:

برگردیم و بخوابیم ورویا ببینیم

یا بیدارشویم ورویاهایمان را دنبال کنیم

انتخاب با توست ....

دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 18:56 :: نويسنده : ....؟

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد

درباره وبلاگ

من یک علامت ؟ برایتان نمیدانم چه خواهم نوشت اما بی شک باتمام وجودخواهم نوشت.
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان آوای اشک و آدرس avayashk.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 15
بازدید دیروز : 5
بازدید هفته : 35
بازدید ماه : 35
بازدید کل : 50204
تعداد مطالب : 51
تعداد نظرات : 16
تعداد آنلاین : 1


             нιωα.●.Jušт Gὄḋ اوقات شرعی

تاریخ روز