کسی بی خبر آمد...
مرا دست خودم داد
کسی مثل خودم غم
کسی مثل خودم شاد
... کسی مثل پرستو
در اندیشه پرواز
کسی بسته و آزاد
اسیر قفسی باز
کسی خنده کسی غم
کسی شادی و ماتم
کسی ساده کسی صاف
کسی درهم و برهم
کسی پُر زِ ترانه
کسی مثل خودم لال
کسی سرخ و رسیده
کسی سبزو کسی کال
کسی مثل تو ای دوست
مرا یک شبه رویاند
کسی مرثیه آورد
برای دل من خواند
من از خواب پریدم
شدم یک غزل زرد
و یک شاعر غمگین
مرا زمزمه می کرد..
دکترانوشه
نظرات شما عزیزان: